این داستان در واقع یک جورایی ادامه ی فصل چهار هست و همه همون جایی هستن که قبلاً بودن 

مرینت دست و پاچلفتیه 

آدرین هنوز میگه شی ایز جاست اِ فرند 

آلیا و نینو عاشق همن

و......... 

اینا توضیحات بود پارت اول رو در ادامه ی مطلب میتونید ببینید💜💜💜

از زبان مرینت : 

توی مدرسه بودم
زنگ تفریح بود و ۱۵ دقیقه دیگه باید به کلاس خانم بوستیه میرفتم
رفته بودم تا کتاب های شیمی(زنگ قبل شیمی داشتم) رو توی کمدم بزارم.آدرین هم اونجا بود (کمد آدرین و مرینت کنار هم هستن)می خواستم بهش بگم که دوستش دارم . گفتم با یه تعریف شروع کنم (مرینت:# آدرین:@) 
#سلام آدرین 
@سلام مرینت 
#میگم...... حتماً لیدی باگ تو رو خیلی دوست داره که تا حالا آکوماتایزد نشدی 
@ممنون....... حتماً لیدی باگ تو رو هم خیلی دوست داره 
#(با خودش فکر کرد) لیدی باگ نمیتونه خودش رو دوست داشته باشه 
@چی؟؟؟
(چیزی که بهش فکر میکرد رو بلند گفته بود) (فقط آدرین و مرینت توی قسمت کمد ها بودن) 
#من.....من چیزی نگفتم
@تو...تو.........لیدی باگی؟
#خواهش میکنم به کسی نگو 😭(نشست روی نیمکتی که جلوی کمد ها بود) 
@این........این...........این غیر ممکنه(آدرین نشست کنارش) 
آدرین انگشترش رو در آورد 
#نه...........نه...............چرا؟؟؟
@چی شده؟؟
#من.........من......کت نوار رو رد میکردم چون عاشق آدرین بودم . در حالی که اونا یک نفرن (سرش رو گذاشت روی شونه ی آدرین که کنارش بود) 
@تو هنوز منو دوست داری؟
#(با صدای ضعیف) آره
@اشکالی نداره که اون موقع نمی دونستی . حالا که می‌دونی 
و پیشونی مرینت رو بوسید 
چند دقیقه که گذشت رفتن سر کلاس 
مرینت حواسش سر کلاس نبود 
(بعد از چند ساعت توی خونه) 
مرینت توی اتاقش بود . می خواست بره بیرون . تبدیل شد و رفت روی برج ایفل . زمانی که توی راه بود آدرین اونو از پشت پنجره دیده بود. چند دقیقه بعد آدرین هم رفت پیش لیدی 

😈پایان پارت اول😈 
پارت بعد = در ۱۰ دقیقه ی بعد
بدون نظر نروووو 😘💜